اللهم عجل لولیک الفرج

حضرت ولی عصر(عج)

حضرت ولی عصر(عج)

بهترین وافضل ترین عبادات نزد خدا انتظار ظهور است.
هرکس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.امام صادق(ع)

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

  Image result for ‫امام عصر‬‎

حضرت امام محمد باقر و نشانه های ظهور

جابر از امام باقر در ارتباط با برنامه های دولت کریمه حضرت مهدی(عج)چنین می فرماید:

هنگامی که قائم آل محمد (ص)قیام می کند،خیمه های خودش را برپا می سازد (گویا در کوفه باشد)و قران را به مردم یاد می دهد چنانکه خداوند بر رسول گرامی نازل فرمود(از نظر ترتیب فرود امدن در روز های اول)و مردم را با قران این طور آشنا می کند آن روز برای آنها که قران را قبلا حفظ کرده اند بسیار مشکل است (از نظر ترتیب سوره ها و نازل شدن در گذشته).[ارشاد مفید،جلد3\ص360]

به امام باقر(ع)عرض شد:اصحاب و شیعبان ما در کوفه زیاد هستند،اگر دستوری بفرمایید از شما اطاعت می کنند. امام در جوابش فرموند:آیا شیعیان ما دست در جیب یکدیگر میکنند و نیازمندی های خودشان را بر طرف می سازند؟

عرض شد:خیر. فرمودند:کسی که از انفاق مادیات در راه خدا مضایغه می کند چگونه جانش را به فرمان ما در راه حق بذل می نماید؟ مردم در معرض امتحان هستند ،ما با آنها ازدواج می کنیم،ازآنها ارث می بریم، حدود الهی را برآنها اقامه می کنیم و امانات آنها را به ایشان برمی گردانیم تا اینکه حضرت قائم(ع)قیام کند. برادری آنچنان گسترش می یابد که مردم بدون اجازه یکدیگر دست در جیب یکدیگر میکنند و هرچه لازم داشته باشند برمی دارند(این است برنامه عملی حکومت حضرت ولی عصر(عج).[تارخ مابعد از ظهور\ص762]

محمد بن مسلم ثقفی میگوید از امام باقر شنیدم که فرمودند:

قائم ما به وسیله نیروهای مختلف یاری می شود:1-ترس و رعبی که در دلهای مردم جایگذین می شود.

2-نصرت و یاری خداوند بزرگ.

3-زمین در اختیارش و زیر پای مبارکش ویاران عزیزش در نوردیده و جمع می شود.

4-گنجهای زمین خودشان رادر اختیار حضرت قرار می دهند.

5-سلطنتش مشرق و مغرب زمین را فرا میگیرد.

6-دین مقدس اسلام برتمام ادیان غلبه می یابدولو اینکه دشمنان خدا راضی نباشند،ودر زمین جایی غیر آباددیده نخواهد شد.

7-حضرت عیسی بن مریم از آسمان نازل می شود و پشت آن حضرت نماز می خواند.

می گوید عرض کردم : ای فرزند رسول خدا!این قیام کی خواهد بود و په زمانی قائم شما قیام می کند؟

فرمودند:1-هرگاه مردان شبیه زنان و زنان شبیه مردان شوند.

2-مردها به مردها و زنان به زنان اکتفا کنند(اشاره به لواط و مساحقه)

3-زنان سوار بر زین ها شوند.

4-شهادت دروغ و برخلاف واقع را بپذیرند.

5-گواهی مردان عادل و صاحب تقوا را رد کنند.

6-قتل و خونریزی در میان مردم کوچک شمرده شوند.

7-مردم مرتکب زناشوند.

8-ربا خواری در میان مردم رواج یابد.

9-مردم از زبان اشرار بترسند.

10-سفیانی از شام بیرون آید.

11-یمانی از یمن حرکت کند.

12-خسوف و فرورفتگی در بیداءپدید آید.

13-جوانی از آل محمددر میان رکن و مقام کشته شود که نام عزیزش محمدبن حسن معروف به نفس ذکیه است.

14-صیحه ای از آسمان بلند شود که حق با او و پیروان اوست.

در این هنگام قائم ما قیام می کند.پس آنگاه که بیرون آمد به کعبه تکیه می دهدو سیصد و سیزده تن از یاران مخصوص آن حضرت اطرافش را می گیرندو اول سخنی که می فرماید این آیه ی شریفه است:«باقیمانده خدا بهتراست برای شما اگربه خدا ایمان دارید».سپس می فرماید:من بقیه الله و حجت و جانشین خداوند در روی زمین هستم. پس همه ی مسلمانان آن حضرت را با این عبارت سلام می کنند:«سلام بر تو ای بقیه الله در روی زمین»

پس وقتی که آن عدد معین کرده هزار نفر باشنددر خدمت آن حضرت اجتماع کرده از مکه بیرون می آیند و در کره ی زمین معبودی جز خداوند یکتا عبادت نخواهد شد، اساس بت پرستی و غیره از بین خواهدرفت و همه ی آنها در آتش غضب آن سرور خواهند سوخت.

ای محمد بن مسلم!البته این قیام با این محتوا بعداز غیبت طولانی خواهد بود. برای اینکه خداوند عالم ،بندگان مطیع و فرمانبردار خودش را به جهانیان معرفی کندو بشناساند.[اثباة الهدی،ج7\ص392]

جابربن یزید از حضرت باقر(ع) حدیث می کند، درباره ی اصحاب حضرت مهدی (ع)که امام باقر فرمودند:

 گویی می بینم که یاران امام عصر(ع)جهان را محاصره کرده اند و همه موجودات مطیع و فرمانبردار آنها هستند ،حتی درندگان صحرا و درندگان پرنده،موجودات مختلف عالم فقط خشنودی آنها را می خواهند،حتی بعضی از نقاط زمین مباهات میکنندبر بعضی دیگرو میگویند امروز یکی از یاران قائم (ع)برروی من عبور کرد.[الامامة و التبصرة\ص131]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۶ ، ۲۱:۴۳

                                  Image result for ‫تصاویر امام زمانی‬‎

حضرت امیرالمؤمنین ووسائل نقلیه زمان حکومت حضرت مهدی(عج)

امام علی (ع)درباره ی وسائل نقلیه دوران جهانگیری حضرت بقیه الله چنین می فرمایند:

آنگاه حضرت مهدی (عج) امر می فرمایند مرکب های سواری بسازند ودر کرانه عکا چهارصد کشتی ساخته می شود و به طرف طرطوس (از شهرهای بندری سوریه )به حرکت در می آیند و آنجارا فتح می کنند و از طرطوس به سمت انطاکیه می رود،آنجاراهم فتح  می کند واز انطاکیه به طرف قسطنطنیه(استانبول فعلی)هجوم می اورد، آن سرزمین راهم فتح می کند و به جانب بلاد روم (کشور های غربی)حرکت می کند و همه آن کشور هارا مسخر می نماید.[روزگار رهایی،ص471]

امیرالؤمنین و نزول حضرت عیسی(ع)

امیرالمؤمنین به تشریف فرمایی حضرت عیسی بن مریم(ع) در روزهای اول ظهور اشاره می فرمایند،آنهم در بیت المقدس در روز جمعه:

مهدی ما به جانب بیت المقدس برمی گردد و چند روزی در آنجا با مردم نماز می خواند تا روز جمعه می رسد و مردم آماده نماز هستند که ناگهان حضرت عیسی بن مریم در همین ساعت از آسمان به زیر می آید ، در حالتیکه دو لباس قرمز به تن دارد و قطرات عرق از سر و صورتشان مانند قطرت روغن می ریزد،مردی زیبا و خوش اندام است که شبیه ترین مردم به خلیل الرحمن(ع) است پیش می آید و با حضرت بقیه الله مصافحه می کند و بشارت به فتح و پیروزی می دهد.ذر این موقع حضرت مهدی تعارف می فرماید به حضرت عیسی که جلو بأیستیدو با مردم نماز بخوانید،حضرت عیسی می فرماید:ای فرزند رسول خدا!«بَل الصَّلوۀُ لَکَ»کنایه از اینکه پیشوایی دیگر مخصوص به شماست. در این موقع حضرت عیسی اذان می گویدو حضرت بقیه الله جلو می ایستد و جناب عیسی به آن حضرت اقتدا می کند.[روزگار رهایی،ص554] 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۷:۵۱

                 

اصبغ بن نباته می گوید: از حضرت امیرالمؤمنین شنیدم که فرمودند:

قبل از قیام قائم سالهای پراز خدعه ای است.در این سالها (پیش از قیام )راستگویان به نام دروغگو معرفی میشوند و دروغگویان به عنوان راستگو در این سالها «ماحل»تقرب پیدا میکند و «روبیضه»سخن میگوید .اصبغ می گوید:عرض کردم «ماحل»و «روبیضه»چیست؟ فرمودند:مگر قران را نخوانده ای که می فرماید:«وَ هو شَدید المِحال»؟ قال یرید المکر ؛ فرمودند:منظور از «ماحل» ادم مکاری است که به وسیله مکر زیاد مردم را به خود متوجه می کند.[غیبت نعمانی ،ص 278]

و اما معنی «روبیضه»اگرچه در در این حدیث پاسخ معنای ان افتاده ولی در جای دیگر از رسول گرامی اسلام (ص)نقل شده است که «الرُّبیضَةُ الرَّجلُ التّافِه یَنطِقُفی أمرِ العامَّةِ»یعنی مرد حقیر و بی شخصیتی که در امر عامه مردم دخالت می کند و سخن میگوید.

 

امیر المومنین و خطبه ی ذی قار و علائم اخر الزمان 

خداوند برای هدایت و ارشاد شما پیامبرش را مبعوث به رسالت فرمود و بدانید که بعد از من دورانی خواهید داشت که در ان چیزی پنهان تر از حق نیست و نیز در ان زمان روشن تر از باطل چیز دیگری نخواهد بود. در این عصر ، دروغ بستن بر خدا و پیامبرش از هرچیزی بیشتر است. در این زمان متاعی کم ارزش تر از قران در نزد این مردم نیست،در صورتی که قران را به حق بخوانند و به آن عمل کنند ،هیچ متاعی از نظر ارزش به پای کتاب خدا نمی رسد ، اگر تحربف شود و برخلاف حق تفسیر گردد،به تحقیق،سود جویان از آن استفاده می کنند. در این زمان در میان مردم شهرها هیچ چیز از معروف (در کارهای خوب و خدا پسند) زشت تر و منکر تر ،و هیچ کاری و عملی از منکر(گناه)زیباتر نیست.در نظر مردم گمراه این زمان هیچ راهی بدتر از رفتن به راه حق نیست (پیمودن راه بندگی به معنای واقعی). در این عصر است که دانایان به قران آن را پس پشت می اندازند و نگهبانان قران آن را به دست فراموشی می سپرند (البته در عمل به زبان)و هوای نفس آنها را به این سو و آن سو می کشد و این انحرافی است که آن را از پدران خود به ارث برده اند. آنان به دروغ قران را تحریف و تفسیر می کنند و حقایق آن را خلاف واقع دانسته اند،آن را به بهای کمی می فروشند و نسبت به آن بی رغبت اند.پس، قران و اهل قران در این عصر رانده شده از اجتماع هستند(بسیار کم اند)و در میان مردم از لحاظ ظاهری حضور دارند در معنای بیرون و بیگانه از این جامعه اند،در حقیقت،به تبعید شدگان شباهت دارند و کسی به آنها (قران و اهل آن)مکان نمی دهد (آنهارا تحویل نمی گیرند). آفرین بر این دو یار موافق (یعنی قران و پیروان واقعی آن). در این زمان قران و اقلیت عامل به آن ظاهرأ در میان جامعه هستند،اما در واقع بیرون از این مردم زندگی می کنند، زیرا راه سعادت و و راه شقاوت و گمرهی یکسان نیستند اگرچه باهم در یک جا جمع شوند .مردم در این زمان گفتار جدایی و نفاق و از هماهنگی با حق برحذرند و امور دینی و دنیوی خود را با افرادی برگزار می کنند که کارشان نیرنگ و زشتکاری و رشوه خواری و کشتار انسانهاست گویی خود را پیشوای قران می دانند و عملا از رهبری قران محروم اند. از حق در میان آنها جز نامی و از قران جز جلد و کاغذ و نوشته های آن نمانده است. در این جامعه صدای قران و احکام آن برمی خیزد و بعضی به آن علاقه مند می شوند ودر مجلس می نشینند ولی آرام نگرفته و از مجلس بیرون می شوند در حالیکه از دین اسلام بیرون رفته اند(دیدن خلاف ها و شنیدن آن)از دین پادشاهی به مذهب حکمران دیگر می روند،همین طور از سوی این حاکم به سوی آن فرمانروا و از سوی آن حکومت به سوی حکومتی دیگر و از فرمانبری حکمرانی و به فرمانبری حکمران دیگر در رفت و آمدند(اری چون پناهگاه اصلی "دین" را از دست داده اند).خداوند آنها را گرفتار استدراج خود میکند،یعنی بر بد بختی و عقوبت خود می کشاند،اگرچه به ظاهر سرگرم دنیای خود هستند و به اصطلاح با خوشی زندگی میکنند و به راستی که امیدهای بیجا زندگی آنها را فرا میگیرد تا آنجا که فرزندی در معصیت به وجود می اورند(نسل آینده را پدید می آورند).در مقابل ناحق سر تسلیم فرود می آورند و در عین حال خود را دین دار می دانند(آری، این دلخواه اهل دنیا،نه آن دینی که خداوند فرستاده است).

مساجد این مردم در این زمان از نظر ساختمان آباد اما از هدایت مردم به دین واقعی ویران است.خوانندگان قران و آباد کنندگان مساجد زیانکار ترین و ناکام ترین خلق خدایند، اینان سرچشمه گمراهی ها هستند و بازگشت ضلالت و گمراهی نیز به سوی خود آنها خواهد بود. شرکت در مساجد اینها کفر به خداوند بزرگ است مگر برای آن افرادی که نسبت به گمراهی آنان شناخت داشته باشند و بر اساس اعمال نادرست متصدیان امور دینی،مساجد،این پایگاه دینی ،از نظر تقوا خراب و انباشته از گمراهی می شود و سنت های خداوندی را مبدل می سازند و حدود الهی را تغییر می دهند و مردم را به راست نمی خوانند و درآمد کشور اسلامی و اموال بیت المال را به صاحبان واقعی اش یعنی مستحقان، نمی دهند بلکه آن را در راه نامشروع و جنگ و خونریزی به مصرف می رسانند و در ارتباط با پناهندگان اسلام پیمان شکنی می کنند و کسانی را که در این مسیر ناحق از آنها کشته می شوند شهید می نامند و به خداوند افترا می بندند و او را انکار میکنند و از دانش به خاطر نادانی خود روی برمیگردانند. در گذشته هم کسانی همچون اینان بودندکه بندگان خوب خداوند را شکنجه می دادند و آنها را مثله می کردند(یعنی گوش و بینی آنها را می بریدند)و گفتار آسمانی و براساس مصلحت آن افراد راکه از طرف خداوند می گفتند، دروغ و ناحق می انگاشتند ودر برابر کار خوب و شایسته کیفر های ناصواب مقرر می کردند و حال آنکه خداوند پیامبری از میان شما مبعوث کرد که نمی تواند رنچ شما را ببیند و بر این پیامبرکتابی نازل شده است که نظیر ندارد،خداوند وعده فرموده است که باطل به هیچ وجه نمی تواند به قران حمله ور شود و تحریف در آن راه نمی یابد (از پیش رو و پشت سر خداوند نگهبان قران است) و با اینکه از تمام گذشته ها خبر دارد کوچک ترین خلافی در آن دیده نشده است و تاریخ دنیا نیز برآن گواهی می دهد.[روضه کافی،ج2\ص359_362]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۶

                        

روز پنجم 

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11 

2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12 

3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13

روز ششم 

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند. 

2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. 

امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... . 

در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند: 

قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا 

اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ 

"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام." 

سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد. 

حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

روز هفتم 

1. در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15 

عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند. 

2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ که از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! 

امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده. 

حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می‏آشامید تا شکمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاکت رسید.16

روز هشتم 

1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند که در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام کلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می‏کَند و آب بدست می‏آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.17 

2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏کنی؟ 

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می‏دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم که بتوانم از آن گذشت کنم. 

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.18 

3. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظه" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. 

شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد. 

در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام که فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب کنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. 

حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی که می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم که از گندم عراق نخواهی خورد! 

ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19 

4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه‏السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملکت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.20

روز نهم 

1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه‏ای که از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت کرد. 

ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی... .21 

2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت. 

شمر نزدیک خیام امام حسین علیه‏السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه‏السلام که مادرشان ام‏البنین علیها‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!22 

3. در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‏السلام امام علیه‏السلام را باخبر کرد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ 

حضرت عباس علیه‏السلام رفت و خبر آورد که اینان می‏گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. 

امام حسین علیه‏السلام به عباس فرمودند: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‏داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23 

حضرت عباس علیه‏السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می‏کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی. 

عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ می‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.24

چهار حادثه مهم شب عاشورا 

1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین علیه‏السلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش. 

محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم. 

امام علیه‏السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.25 

2. امام حسین علیه‏السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه‏السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید. 

قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه‏ها هم حمله می‏کنند؟ امام علیه‏السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26 

3. امام علیه‏السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏السلام بسیار سودمند بود.27 

4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی‏اکبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.28

روز عاشورا 

و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه‏توزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏اند. اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام . 

سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری می‏کردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت می‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...

تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت 

ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشک آب گرفت 

ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت 

ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت 

شد سیه رنگ آسمان از خشم که زخونت زمین خضاب گرفت 

آن تن پاره پاره را دربر گه سکینه گهی رباب گرفت 

شست زینب زاشک جسمت را بلکه از چشم خود گلاب گرفت 

بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده ‏گلو جواب گرفت 

هردم از زخم بی‏حساب تَنَتْ خم شد و بوسه بی‏حساب گرفت(29)

پاورقیها: 

10. او پیامبر را درک کرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" که ادعای نبوّت کرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه‏السلام جنگید و در کربلا نیز از لشکریان یزید بود. 

11. عوالم العلوم، ج17، ص237. 

12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199. 

13. همان. 

14. بحارالانوار، ج44، ص386. 

15. انساب الاشراف، ج3، ص180. 

16. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86. 

17. وقایع الایام، ج5، ص27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244. 

18. کشف الغمه، ج2، ص47. 

19. بحارالانوار، ج44، ص388.

20. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82. 

21. همان، ج2، ص89. 

22. انساب الاشراف، ج3، ص184. 

23. الملهوف، ص38. 

24. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91. 

25. الملهوف، ص39. 

26. نفس المهموم، ص230. 

27. الامام الحسین و اصحابه، ص257. 

28. امالی شیخ صدوق، مجلس30. 

29. شعر از غلامرضا سازگار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۲۲:۳۷